گفتم به دل عاشق عشقت به چکار آید
گفتا کـه دل عاشق با عشق به بار آید
گفتم که منم عاشق شیدای رخ یارم
گفتا که نه شیدایی با این رخ یــار آید
گفتم که در این وادی مجنون توام جانا
گفتا که به روی گل چشم که به خار آید
گفتم که زهجر گل بلبل چه شود روزش
گفتا که از این هجران با دیــده به زار آید
گفتم بشنو از مــن داد غــم هجــرانم
گفتا غم هجرانت صف صف چو قطار آید
گفتم که نــوایی ده از سلسله مــویت
گفتا که نوای دل با دل بــه شکار آیــد
گفتم که همه مستندمن سرخوش عشق تو
گفتا که همه شـادند وقتی کــه نگار آید
گفتم که لبت بگشا تا شهدی از آن نوشم
گفتا کــه لب عــاشق بــا لب به چکار آید
گفتم که وصال تو بر قلب من است جانا
گفتا که وصال دل بـــا دل بـــه قــرار آیـد
گفتم چــه کنم جانا بــا دیده پـــر اشکم ؟
گفتا که به راه عشق اشکت به هــزار آید
گفتم که عطایی کن تا خام شود عشقم
گفتا دل مــن سویت تـــا دل بـــه دل آراید
سید عطا سیدی